میخواستم پاییز را باور نکنم،
اما تو دستانت را بر هم زدی و گفتی
من اینجا هستم،
درسط وسط خیالهای تو!
خیال کردی همهچیز تمام است و فرمان را به دست گرفتهای
اما من به سرزمینهای بهاری تعلق دارم
پاییز سرد و غمگین را با همه ی ی زیبایی های اسرار آمیزش انتظار نمیکشم ؛ مـن عاشق نورم و گرما … ای پاییز زیبا پر از خاطرات دلتنگی مـن انتظار آمدنت را نخواهم کشید…. پاییز بار دیگر از راه رسید.
پاییز با همه ی ی ابرهای تیره اش کـه کشیده میشود روی آبی آسمان در بیشتر روزها شاید پاییز پر از باران هایی کـه یادت می آورند هزاران خاطره ایی را که نباید یا شاید هم می بارند کـه یادت بیاورند تمامشان را …
مـن اما نمیدانم چرا این فصل بی نظیر دلم را با خودش نمی برد. چرا انتظارش را نمی کشم هیچ وقت چرا آمدنش دلم را تیره میکند.
چرا این فصل پاییز پر از تحول حتی با تمام رنگ های برگ هایش هم نمی تواند دلم را با خودش ببرد نمیدانم چرا دوست ندارم بدون چتر زیر باران راه بروم نمیدانم … نمیدانم چرا صدای خش خش برگ ها زیباترین موسیقی این روزهای مـن نمیشود.
آری پاییز کـه می آید خورشید از مـن رو بر می گرداند. گرمایش دیگر نوازشگر صورتم نیست چشم هایم سبزی برگ های درختان را هر روز بهانه می گیرند. آغوشم درختان خفته را نمیخواهد پاییز انگار می آید تا بسراید دلتنگی را.
پاییز انگار می آید تا تمام شادمانی ها و آرزوهای لحظه سال تحویلت را با باران هایش بشوید. و تحویل بادهای پاییزیش دهد. پاییز انگار می آید تا … پاییز کـه می آمد اما یک چیز مسلم بود.
و مـن همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران مـن تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات … پاییز خود انبوهی اسـت از حرف ها، حس ها و … پاییز کـه بر زبانت جاری میشود دل مخاطبت ضعف میرود برای حال و هوایش اصلا بدون ان کـه حرفی زده باشی او زیر باران های پاییز خیس خواهد شد و غم غریبی بر دلش خواهد نشست. برگ های ریخته بر زمین زیر پاهایش خرد خواهد شد جوری کـه تـو میتوانی صدای خش خش برگ ها رابه وضوح بشنوی.
شاید نام پاییز را که بیاوری او دیگر هیچ، هیچ چیز نشنود جز صدای نم نم باران کـه بوسه میزند بر بی رنگی شیشه، بر چتر هایی کـه دو عاشق زیر آن ها پناه گرفته اند. بر مو های شاعری کـه میخواهد زیر باران بدون چتر قدم بردارد. نام پاییز را که بیاوری ناخود آگاه کیف های رنگارنگ مدرسه کـه بر دوش دانش آموزان سوار شده اند، مقابل دیدگانت صف میکشند.
بیچاره پاییز … دستش نمک ندارد…
این همه ی باران به آدم ها میبخشد، اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان رابه او میزنند.
خودمانیم …
تقصیر خودش است ؛
بلد نیست مثل ” بهار” خودگیر باشد
تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و
با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد …
ت ” تابستان ” را هم ندارد
که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد
ولی از پشت خنجری سوک بزند
بیچاره …
بخت و اقبال ” زمستان ” هم نصیبش نشده
که با تمام سردی و بی تفاوتیش این همه ی خواهان داشته باشد !
او ” پاییز ” است
رو راست و بخشنده …
ساده دل
فکر میکند اگر تمام داشته هایش را زیر پای
آدم ها بریزد،
روزی ؛
جایی ؛
لحظه ای ؛ از خوبی هایش یاد میکنند …
خبر ندارد آدم ها رو راست بودن و بخشنده بودنش رابه پای محبتش نمیگذارند … یکی به این پاییز بگویید
آدم ها یادشان میرود که تو رسم عاشقی را یادشان داده ای …
دست در دست معشوقه ای دیگر پا بر روی
برگ هایت می گذراند و میگذرند .
تنها یادگاری که برایت میماند ” صدای خش خش برگ های تو بعد از رفتن آنهاست ”
تـو کوچه های سرد پاییز / قدم زدن چـه حالی میده
حال و هوای سرد غم رو / بـه هم زدن چـه حالی میده
تـو کوچه های سرد پاییز / با برگ و باد میآم و میرم
دیگه بهم گیر می ده کوچه / دلم میخواد میآم و میرم
تـو کوچههای سرد پاییز / کنار آتیش تـو گرمم
تـو قوم و خویش آفتابی / چـه قد خوشم پیش تـو گرمم
تـو کوچه ها سری بـه اشک و / بـه غم زدن چـه حالی میده
تـو کوچه های سرد پاییز / قدم زدن چـه حالی میده
وقتی پاییز میشود مدرسه ها باز میشوند و مـا بـه مدرسه میرویم٬ و دوستان قدیمی را میبینیم شاید دوستان جدید هم پیدا کنیم٬مـا هنوز در حال و هوای تابستان هستیم.
وقتی معلم اولین درس را میدهد و اولین تکلیف رابه مـا می دهد کم کم باور میکنیم سال تحصیلی شروع شده. در پاییز هوا کم کم سرد میشود و با تغییر ساعت ناگهان روزها یک ساعت کوتاه میشوند و شبها یک ساعت بلند تر میشوند.
در پاییز صدای غار غار کلاغها بیشتر بـه گوش میرسد و فکر کنم بـه این دلیل باشد کـه روزها کوتاه تر شده اند و مـا در حالی بـه خانه برمیگردیم کـه نزدیک غروب اسـت و کلاغها دوست دارند در این موقع روز غار غار کنند.
هیچ کس فصل پاییز را جدی نمی گیرد٬وقتی پاییز میشود هیچ کس انتظار زمستان را نمیکشد٬ اما وقتی زمستان می آید همه ی ی منتظر اند کـه سرما تمام شود و عید نوروز از راه برسد.
فصل پاییز فصلی اسـت کـه برگهای درختان زرد میشود و اگر یکی یکی نریزند٬مناظر زیبایی بـه وجود می آید. پاییز فصل کار و تلاش رفتگرهای پارک اسـت کـه برگهای خشک را جارو میکنند.
با شروع پاییز زاویه تابش آفتاب کم کم تغییر میکند و وارد خانه میشود و خیلی خوب اسـت کـه در روزهای تعطیل نزدیک ظهر توی خانه در زیر آفتاب استراحت کنیم. پاییز فصل آمپول و شلغم اسـت ٬ فصل لیمو شیرین و نارنگی.
وقتی در پاییز بـه هندوانه نگاه میکنیم سردمان میشود. سیب قرمز و هلو پاییزه بـه مـا یاد آوری میکنند کـه لباس های زمستانی را از گوشه گنجه بیرون بیاوریم و یک تکانی بدهیم.
پاییز فصل برف پاک کن و بخاری اسـت٬توی خیابان خیلی ها را می بینیم کـه لوله بخاری خریده اند و به طرف خانه در حال حرکت اند. مـن دوست ندارم در فصل پاییز زیاد از خانه بیرون بروم٬ دوست دارم در کنار خانواده تلویزیون تماشا کنم و تخمه گل آفتابگردان بشکنم.
پاییز
وفادار ترین فصل خداست
حافظه ی خیس خیابان های شهر را
همیشه همراهی می کند
و هر سال
عاشق تر از گذشته هایش
گونه های سرخ درختان شهر را
می بوسد
و با هم صحبت کنیم و لبووی داغ بخوریم تا از دلگیر بودن پاییز کم کنیم. شبهای پاییز برای شب نشینی خیلی خوب اسـت ٬ اما باید زود بـه خانه برگردیم تا فردایش بتوانیم آسان از خواب بیدار شویم.
در شبهای پاییز ستاره ها کمتر در آسمان دیده میشوند چون هوا طبق معمول ابری اسـت و آلودگی تابستان هنوز در هوا اسـت٬کـه بارانهای پاییزی آن را تمیز میکند. پاییز فصل انار اسـت٬ فصل گردو و شیره انگور نیز هست.
در پاییز می توانیم برای صبحانه ارده شیره بخوریم. چون خیلی مقوی اسـت و مـا را گرم میکند. در این فصل گندم ها جوانه می زنند و زمین های کشاورزی کـه در ان گندم کاشته اند سبز هستند.
وقتی کـه باران پاییزی و برف زمستانی روی گندم زار ها میبارد٬آدم فکر میکند انها از سرما یخ می زنند٬ ولی این اتفاق نمی افتد و آن ها سالم میمانند و در سال بعد خوشه های گندم میدهند.
در پاییز گنجشک ها با پر های پف کرده و در دسته های سه تا پنج تایی روی شاخه های بید مینشینند. و همراه باد پاییزی تکان میخورند و سرشان توی لاک خودشان اسـت.
مـا باید در این فصل و مخصوصا فصل زمستان برای پرندگان دانه بریزیم تا انها آسان تر بتوانند فصل سرما را سپری کنند. و با فرارسیدن بهار جوجه های زیادی بیاورند. در پاییز باید مواظب باشیم کـه سرما نخوریم و از لباس های گرم استفاده کنیم.
و اگر بیمار شدیم در خانه بمانیم و استراحت کنیم تا زودتر خوب بشویم. آرزو می کنم در چهار فصل سال زندگی شـما بهاری باشد و همیشه آفتاب گرم امید در وجودتان تابستانی باشد. نتیجه گیری: در این جا انشایم را بـه اتمام میرسانم و در آخر اینطور نتیجه گیری میکنم کـه فصل پاییز زمین را برای بهاری دیگر آماده میکند.
جاده و باران
باران و پاییز
پاییز و برگ ریزان
در پیچ و خم جاده ی عشق
بی تو بودن چه سود
که حتی پاییز با تمام عشقش بویِ غم میدهد
پاییز فصلی اسـت کـه در ان برگ های درختان بـه زردی می گرایند، اما بعضی از برگ ها هم در راه زرد شدن گاه قرمز و قهوه ای میشوند. پاییز همان فصلی اسـت کـه در ان برگ درختان می ریزند و در زیر پای رهگذران بی تفاوت خش خش میکنند.
پاییز شاید همان فصل غفلت اسـت و رخوت شاید هم نه فصل هوشیاری و تدبر اسـت؛ چـه فرقی میکند کـه در پاییز خواب باشی یا بیدار مهم ان اسـت کـه پاییز کار خودش را میکند.
بـه دقت و حوصله دست به کار آراستن میشود؛ آراستن درخت ها ؛ شهر ها ؛ باغ ها و زمین بـه زرد و سرخ و قهوه ای برگ ها بـه قطرات گاه نم نم و گاه شر شر باران و بـه باد کـه می وزد.
پاییز همان فصل دل انگیزی اسـت کـه گاه رویایی اش میخوانند همان فصلی کـه میتوانی در ان ساعت ها از پنجره ی اتاق بـه درخت روبروی خانه نگاه کنی و خسته نشوی. پاییز همان دل انگیزانه ایست کـه
گاه هوس میکنی زیر بارانش بی روسری در کوچه قدم بزنی تا موهایت خیس شوند. پاییز همان مادر رقص خرامان برگ هاست کـه بـه ناز و عشوه ی تمام چرخ ن از آسمان بر سرت می بارند، و تـو سریع تر میروی تا زیر برگ هایش برسی و با خودت بگویی این یکی بـه افتخار مـن افتاد. پاییز همان موسیقی خوش خش خش برگ هاست _همان برگ های خرامان_ کـه این بار هوس میکنی
کفشهایت را در آوری تا موسیقی هبوط برگ ها پاهایت را قلقلک کند. پاییز همان فصل درختان عریان خرمالو اسـت کـه سرخی خرمالوهایش ر ا بـه همه ی ی عرضه می دارد.
همان فصل قاصدک های شیطون کـه برایت خبر می آورند ؛ خبر های خوش ؛ خبر هایی کـه هیچ وقت نمیرسند وتو باز هم انها را بر می داری و فوت می کنی
و با نگاهت تعقیبشان می کنی تا در آبی ابری آسمان پاییز گم شوند. آه عجب این پاییز برگ زیر هزار رنگ خوش مینشیند در چشم و خیال مـن … ومن از ورای سفیدی دیوار های اتاقم همه ی ی را ؛ همه ی ی را خوب خوب میدانم؛ دیگر جاده های پاییز را از حفظ شده ام.
وقتی پاییز میشود مدرسه ها باز میشوند و ما به مدرسه می رویم و دوستان قدیمی را میبینیم شاید دوستان جدید هم پیدا کنیم.
ما هنوز در حال و هوای تابستان هستیم وقتی معلم اولین درس را میدهد و اولین تکلیف رابه ما میدهد کم کم باور می کنیم سال تحصیلی شروع شده است.
در پاییز هوا کم کم سرد میشود و با تغییر ساعت ناگهان روزها یک ساعت کوتاه میشوند و شبها یک ساعت بلند تر میشوند.
در پاییز صدای غار غار کلاغها بیشتر به گوش میرسد و فکر کنم به این دلیل باشد که روزها کوتاه تر شده اند و ما در حالی به خانه برمیگردیم که نزدیک غروب است و کلاغها دوست دارند در این موقع روز غار غار کنند.
هیچ کس فصل پاییز را جدی نمیگیرد، وقتی پاییز میشود هیچ کس انتظار زمستان را نمیکشد ؛ اما وقتی زمستان می آید همه ی منتظر اند که سرما تمام شود و عید نوروز از راه برسد.
فصل پاییز فصلی است که برگهای درختان زرد میشود و اگر یکی یکی نریزند، مناظر زیبایی به وجود می آید.
پاییز فصل کار و تلاش رفتگرهای پارک است که برگهای خشک را جارو میکنند.
با شروع پاییز زاویه تابش آفتاب کم کم تغییر میکند و وارد خانه میشود و خیلی خوب است که در روزهای تعطیل نزدیک ظهر توی خانه در زیر آفتاب استراحت کنیم.
پاییز فصل آمپول و شلغم است ؛ فصل لیمو شیرین و نارنگی، وقتی در پاییز به هندوانه نگاه می کنیم سردمان میشود. سیب قرمز و هلو پاییزه به ما یاد آوری میکنند که لباس های زمستانی را از گوشه گنجه بیرون بیاوریم و یک تکانی بدهیم.
هوایِ خودت را که داشته باشی ؛ جمعه ؛ بهترین روزِ هفته است ، و پاییز ؛ زیباترین فصلِ سال …
فقط کافیست حالِ دلت خوب باشد ! (تبریز-ائل گلی)
پاییز فصل برف پاک کن و بخاری است.
من در فصل پاییزدوست دارم در کنار خانواده تلویزیون تماشا کنم و تخمه گل آفتابگردان بشکنم و با هم صحبت کنیم و لبووی داغ بخوریم تا از دلگیر بودن پاییز کم کنیم.
شبهای پاییز برای شب نشینی خیلی خوب است ؛ اما باید زود به خانه برگردیم تا فردایش بتوانیم آسان از خواب بیدار شویم.
در شبهای پاییز ستاره ها کمتر در آسمان دیده میشوند چون هوا طبق معمول ابری است و آلودگی تابستان هنوز در هوا است که بارانهای پاییزی ان را تمیز میکند.
پاییز فصل انار است ؛ فصل گردو و شیره انگور نیز هست . در این فصل گندم ها جوانه میزنند و زمین های کشاورزی که در ان گندم کاشته اند سبز هستند.
وقتی که باران پاییزی و برف زمستانی روی گندم زار ها میبارد، آدم فکر میکند انها از سرما یخ میزنند ولی این اتفاق نمی افتد و انها سالم میمانند و درسال بعد خوشه های گندم میدهند.
در پاییز گنجشک ها با پر های پف کرده و در دسته های سه تا پنج تایی روی شاخه های بید مینشینند و همراه باد پاییزی تکان میخورند و سرشان توی لاک خودشان است.
ما باید در این فصل و مخصوصا فصل زمستان برای پرندگان دانه بریزیم تا انها آسان تر بتوانند فصل سرما را سپری کنند و با فرارسیدن بهار جوجه های زیادی بیاورند.
در پاییز باید مواظب باشیم که سرما نخوریم و از لباس های گرم استفاده کنیم و اگر بیمار شدیم در خانه بمانیم و استراحت کنیم تا زودتر خوب بشویم.
آرزو میکنم در چهار فصل سال زندگی شما بهاری باشد و همیشه آفتاب گرم امید در وجودتان تابستانی باشد.
در این جا انشایم را به اتمام میرسانم و در آخر نتیجه انشاء را می نویسم فصل پاییز زمین را برای بهاری دیگر آماده میکند.
پاییز همان فصلی اسـت کـه در ان برگ درختان میریزند و در زیر پای رهگذران بیتفاوت خش خش میکنند. پاییز شاید همان فصل غفلت اسـت و رخوت شاید هم نه فصل هوشیاری و تدبر اسـت؛ چـه فرقی میکند کـه در پاییز خواب باشی یا بیدار مهم ان اسـت کـه پاییز کار خودش را میکند.
بـه دقت و حوصله دست به کار آراستن میشود؛ آراستن درختها، شهرها، باغها و زمین بـه زرد و سرخ و قهوهای برگها؛ بـه قطرات گاه نم نم و گاه شرشر باران و بـه باد کـه میوزد.
پاییز همان فصل دل انگیزی اسـت کـه گاه رویاییاش میخوانند همان فصلی کـه می توانی در ان ساعتها از پنجره اتاق بـه درخت روبروی خانه نگاه کنی و خسته نشوی.
پاییز همان دل انگیزانه ایست کـه گاه هوس می کنی زیر بارانش بی روسری در کوچه قدم بزنی تا موهایت خیس شوند. پاییز همان مادر رقص خرامان برگهاست کـه بـه ناز و عشوه تمام چرخ ن از آسمان بر سرت میبارند، و تـو سریع تر می روی تا زیر برگهایش برسی و با خودت بگویی این یکی بـه افتخار مـن افتاد. پاییز همان موسیقی خوش خش خش برگهاست.
همان برگهای خرامان کـه این بار هوس میکنی کفشهایت را در آوری تا موسیقی هبوط برگها پاهایت را قلقلک کند. پاییز همان فصل درختان خرمالو اسـت کـه سرخی خرمالوهایش ر ا بـه همه ی ی عرضه میدارد. همان فصل قاصدکهای شیطون کـه برایت خبر میآورند، خبرهای خوش، خبرهایی کـه هیچ وقت نمیرسند وتو باز هم انها را بر میداری و فوت میکنی.
و با نگاهت تعقیبشان می کنی تا در آبی ابری آسمان پاییز گم شوند. آه عجب این پاییز برگ زیر هزار رنگ خوش مینشیند در چشم و خیال مـن … و مـن از ورای سفیدی دیوارهای اتاقم همه ی ی را، همه ی ی را خوب خوب میدانم؛ دیگر جادههای پاییز را از حفظ شدهام.
فصل پاییز چو آغاز شود / همه ی ی جا مدرسهها باز شود
چون کـه پاییز بـه اتمام آید / فصل زیبای زمستان آید
چون زمستان گذرد عید شود / فصل تابیدن خورشید شود
پاییز فصل قشنگی اسـت. در پاییز برگ درختان زرد میشود. در روز اول پاییز كه اول مهر ماه اسـت مـا بـه مدرسه می رویم و همکلاسیهای خود را می بینیم. پاییز فصل تلاش بیشتر دانشآموزان اسـت.
در پاییز روزها کوتاهتر و شبها بلندتر میشود. از میوههای پاییز انار و نارنگی اسـت. در پاییز برگ درختان میریزد و هنگامی که مـا بر روی انها راه میرویم صدای خشخش میدهند.
در پاییز هوا سرد میشود و اگر مراقب نباشیم سرما میخوریم. در پاییز باد میوزد و باران میبارد. ماههای پاییز مهر، آبان و آذر هستند. پاییز فصلی اسـت کـه در ان برگهای درختان بـه زردی میگرایند اما بعضی از برگها هم در راه زرد شدن گاه قرمز و قهوهای میشوند. بسیاری از میوهها در فصل پاییز میرسند.
اناره ساوه، خربزه، سیب، پرتقال، بـه، سنجد و… در فصل پاییز بسیاری از پرندگان بـه مناطق گرمسیر مهاجرت میکنند. در فصل پاییز کشاورزان زمینها را شخم زده و در ان محصولاتی مانند گندم و جو میکارند. در فصل پاییز روزها کوتاهتر میشود و شبها طولانی میگردد.
ای نام تـو بهترین سر آغاز / بی نام تـو نامه کی کنم باز. خداوندا امروز نیز همانند دوران دبستانم پاییزت زیباست، آسمانش صاف و خورشیدش خندان اسـت، هوایش لطیف و شبهایش دلپذیر اسـت. در ان دوران شبهای پاییز مینشستم و قصه خواندم و با ذهن خیال پرداز خود صحنههای داستان را در جلو چشم خود مجسم میساختم و دنیای درونم را پر از شیرینی و زیبایی میساختم.
خداوندا خداوندا ای خداوند پیامبران و برگزیدگان و ای خداوند ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب! رویم از خجلت زرد اسـت اما هرگز این زردی رویم را با زردی پاییز تشبیه نمی کنم کـه پاییز زیباست و ان فصل خداست و زردی ان از فضل خداست کـه زردی پاییز پختگی و کمال اسـت و زردی پاییز جلوه دیگری از جمال اسـت. راستی در پاییز بود غروب سرد یکی از روزهای سرد پاییز کـه دهقان فداکار همان ریزعلی خواجوی لباسش را کند.
و آتش زد و جان مسافران را نجات داد ریزعلی هنوز زنده اسـت خداوند نگهدارش باشد ریزعلی لباسش را دوست داشت اما کند چون خطر بزرگی در پیش بود راستی وقت ان نرسیده کـه مـن و تـو نیز لباسها را بکنیم و آتش بزنیم و رهاگردیم؟
لباس های تعلق را میگویم و تعلق غیر از داشتن اسـت و میتوان دارا بود اما تعلق نداشت و میشود ندار بود اما تعلق داشت. لباس های اسارت را میگویم زمین قیطریه و اختیاریه و بطلانیه و ظلمانیه و پوچلانیه و… را میگویم.
برجهای دوقلو و سه قلو وچهارقلو و… راستی زاییدن چندقلوها چقدر سخت اسـت پس چگونه میشود از آن ها دل کند! تازه گرم نوشتن شده بودم دوستم از راه رسید و نگاهی بـه نوشته ام انداخت و قاه قاه خندید و گفت دوره قطار و ریزعلی گذشته اسـت و دوره چاق و چلههاست و دوره فضاپیماهاست و ان جنابان را که می گویی هرگز نه وقت این را دارند کـه این چرندیات را بخوانند و بالفرض هم بخوانند وقعی بـه ان نخواهند گذاشت.
گفتم نمیدانم شاید حق با تـو باشد اما ذهن خیالباف مـن میگوید جوجه را آخر پاییز میشمارند و بعدش چله سختی در راه اسـت. اما تازه گرم نوشتن بودم سردم کردی مـن هم بـه تلافی چای داغی برات میریزم تا لبت بسوزد تا درگرماگرم نوشتن ام لبت را بدوزی و از اسب اندیشه پایینم نکشی. راستی پاییز زیبا فصل قشنگم شاید دوباره با تـو حرف بزنم چون سینه ام هنوز خیلی پر اسـت و تا ان روز بـه صاحبت میسپارم.
گر تـو بینی پاییز زیبا سرسری / غم بخور زیرا كه خیری نبری
آیینه جمال اسـت این فصل خزان / بی تامل از فصل ثالث مگذری
فصل خزان در نزد كائنات مظهر غم و اندوه بوده و حتی شاعران نیز برای نمایش دادن اندوه در اشعار خود از نام پاییز یاد مینمایند. لیكن این فصل،فصل زیبایی اسـت. فصل ریزش نعمتهای آسمانی میباشد و همان قطرات ریز باران اسـت كه بـه تهذیب زمین میپردازد. نمایان شدن قوس قزح پس از باران نیز جلوه ای از جمال این فصل میباشد. كلمه برگ ریزان تنها مختص پاییز اسـت.
بدین معنا كه در این سه ماه درختان خود را میتكانند و برگهای زرد و سرخ خود را رها كرده و بر دامان زمین بـه امانت میگذارند و شاخههای خشک شان نیز وار منتظر میمانند تا در فصل دیگر الماسهای آسمانی در ماتم كمبود مكان نمانند و بر شاخه های آنان قرار گیرند. این فصل را با نام خشخش نیز میشناسیم. همان گونه كه پا بر روی خاكهای ترک برداشته قدم میگذارد.
و آهنگ زیبا میسازد صدای خش خش برگها نیز همین احساس را در دل مـا مینهد. این صدا پس از شنیدن بـه ماورای درون مـا میرود و روح مـا را تا آسمانها بـه بالا میكشاند. پاییز را میتوان فصل مهاجرت قلم داد كرد. بدین معنا كه پرندگان در این فصل از كاشانه خود رهایی جسته
و در كرانههای آسمان بـه جست و خیز میپردازند تا لانه مناسب پیدا كنند. نظاره بر حركات پرندگان در آسمان پاییز احساسی وصف ناشدنی در دل ایجاد مینماید. نكته اصلی این اسـت كه پاییز در مقابل این همه ی ی زیبایی كه در اختیار مـا می گذارد از مـا چیزی نمیخواهد جز این كه بـه تفكر بنشینیم و بـه خدا نزدیك شویم.
پاییز را دوست دارم… بـه خاطر غریب و بی صدا آمدنش
بـه خاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
بـه خاطر خش خش گوش نواز برگ هایش
بـه خاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش
بـه خاطر رفتن و رفتن… و خیس شدن زیر باران های پاییزی
بـه خاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
بـه خاطر غروب های نارنجی و دلگیرش
بـه خاطر شب های سرد و طولانی اش
بـه خاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بـه خاطر بغض های سنگین انتظار
بـه خاطر اشک های بی صدایم
بـه خاطر سالها خاطرات پاییزی ام
بـه خاطر غریبانه و بی صدا رفتنش
پاییز را دوست دارم، بـه خاطر خود پاییز
بدون دلیل دوست داشته باش، عاشق شو وچون پاییز رنگارنگ و رها زندگی کن.
درباره این سایت